به گزارش «راهبرد معاصر»؛ اخیرا وال استریت ژورنال در خبری مدعی شد، "برخلاف بسیاری از افراد نزدیک به دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا که او را از دخالت در جنگ ایران و رژیم صهیونیستی بر حذر میداشتند، لیندسی گراهام به او توصیه نموده که از این فرصت برای حمله به تأسیسات هستهای ایران استفاده کند. در نهایت توصیه گراهام مورد توجه ترامپ قرار گرفت."
مروری بر سند سیاست خارجی سال 2025 میلادی که توسط تیم ترامپ تدوین شده به وضوح نشان می دهد رئیس جمهور این کشور "راهبرد مهار حداکثری ایران" را به مثابه "هدف عینی" در دستور کار قرار داده است
بدون شک کسی تردیدی در خصوص نوع نگاه گراهام، تام کاتن، تد کروز و دیگر سناتورهای متوحش و ضد ایرانی کنگره آمریکا نسبت به کشورمان ندارد و بدیهی است که هر یک از آنها نیز در مواردی خاص بر نظر سیاستمداران کاخ سفید تأثيرگذار هستند. با این حال، چنین مسئله ای نباید منجر به تمرکززدایی افکار عمومی نسبت به "نقش ترامپ در حمله به تأسیسات هسته ای ایران" شود.
در روایتگری اکثر رسانه های آمریکایی رئیس جمهور این کشور به فرد مردد و بی اراده ای تشبیه شده که درمیان انواع نظرات و ایده های مربوط به حمله کردن یا حمله نکردن به تأسیسات هسته ای فردو و نطنز سرگردان بود و ناگهان به واسطه سنگینی کفه موافقان حمله بر مخالفان آن را عملیاتی کرد. این روایتگری کاملا ناقص و نادرست است.
در زمان شهادت مظلومانه سردار دلها، شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نیز رسانه های آمریکایی نقش ترامپ را کمرنگ و در مقابل نقش افرادی مانند جان بولتون و مایک پمپئو را کلیدی و پررنگ جلوه می دادند. اکنون همین رویکرد در قبال حمله وقیحانه آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران نیز تکرار شده است.
مروری بر سند سیاست خارجی سال 2025 میلادی که توسط تیم ترامپ تدوین شده به وضوح نشان می دهد رئیس جمهور این کشور "راهبرد مهار حداکثری ایران" را به مثابه "هدف عینی" در دستور کار قرار داده است. در این سند یکساله مهار یا تحدید قدرت هسته ای، موشکی و منطقه ای ایران مورد تأکید قرار گرفته است و از نهادهای سیاسی تا نظامی-امنیتی آمریکا نیز ملزم به تبعیت از این سند هستند.
این سند به امضا و تأیید ترامپ رسیده و به نقشه راه عملیاتی واشنگتن در تقابل مطلق با کشورمان تبدیل شده است. در چنین شرایطی "لحظه ای دیدن تصمیمات" و "ناگهانی بودن مطلق تحولات" را باید به طور کلی از محاسبات خود حذف کنیم. اگرچه برخی تحولات منجر به تغییر محاسبات سیاستمداران می شود، اما سیاست خارجی کشورها اساسا در خلاء شکل نمی گیرد.
این قاعده در خصوص ترامپ و تیم همراه وی نیز صادق است. تقابل با ایران منبعث از راهبردی در آمریکاست، نه صحبت درگوشی یا توصیه یک سناتور معلوم الحال مانند گراهام یا تام کاتن.
روایتگری های ناقص از روندها و تصمیماتی که در حوزه سیاست خارجی آمریکا در جریان است، نباید ما را نسبت به ماهیت و عقبه راهبردی این اقدامات منحرف سازد. در این صورت قادر خواهیم بود ضمن رصد هوشمندانه نقشه دشمن، مهار راهبردی-تاکتیکی آنها را به صورت همزمان در دستور کار قرار دهیم. تمرکزگرایی مطلق بر تاکتیکها و تمرکززدایی از راهبردها همان کارویژه ای است که رسانه های وابسته به جریان پنهان و آشکار قدرت در آمریکا دنبال می کنند.